بابا روزبه برگشت
دوشنبه شب باباروزبه برگشت . فسقلی انگار میدونست باباش داره میاد ، هر شب تقریباً ساعت 8 خواب بود ولی اون شب هرکاری کردم نمیخوابید تا اینکه باباش رسید . بابا روزبه کلی از دیدن فینتالی (اون هم با موی موتاه) ذوق کرد . تازه از نظرش ، موهای فینتالی هنوز بلند بود . چهارشنبه صبح، فینتالی رو بردیم آزمایشگاه پاتولوژی تا آزمایش خون بده (چون مرکز بهداشت به ما گفته بود که فینتالی فاویسم داره ) وای رگ دستش پیدا نمیشد، من نتونستم داخل اتاق بمونم. باباروزبه گفت ٣ بار نیدل رو در آوردن و داخل دستش کردن تا رگشو پیدا کردن . فینتالی اینقدر جیغ زد که من اشکم دراومد . الهی من بمیرم ولی تو درد نداشته باشی . بچه ام، طفلی ،دستش...
نویسنده :
مامان
18:36